طنز


پیامک 123

 
جای سابجکت نوشتم: به درک
به درک گر دل من غمگین است
به درک گر غم سنگین است
 
به درک رابطه گر خورده ترک
قطع آن هم به جهنم به درک
آنقدر دلخورم از این ایمیلم
که به این رابطه هم بی‌میلم
 
مرگ لیلی نت و مت را ول کن
همه را جای OK کنسل کن
OFF کن کامپیوتر را جانم
یار من باشد و ببین من ON ام
 
اگرت حرفی و پیغامی هست
روی کاغذ بنویس با دست
نامه یک حالت دیگر دارد
خط تو لطف مکرر دارد
 
خسته از Font و ز Format شده‌ام
دلخور از گردالی @ (ات) شده‌ام
 
کرد ریپلای به لیلی مجنون
که دلم هست از این سابجکت خون
باشه فردا تلفن خواهم کرد
هر چه گفتی که بکن خواهم کرد
 
زودتر پیش تو خواهم آمد
هی مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتی تو عزیزم لیلی
دیگر از من نرسد ایمیلی
 
نامه‌ای پست نمودم بهرت
به امیدی که سرآید قهرت
 
نظر ۱۰۲
پیش فروش ۴ ماهه مرغ در بانک ملی
 
 
 
جک جدید
 
بانک مرکزی اعلام کرد به منظور کنترل بازار، طرح پیش فروش ۴ و ۶ ماهه مرغ از فردا در تمامی شعب بانک ملی در سراسر کشور آغاز می شود.
روابط عمومی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد، پیش فروش مرغ از تاریخ ۱۳۹۱/۴/۲۵ از طریق شعب بانک ملی ایران در سراسر کشور اجرا خواهد شد. طرح پیش فروش مرغ به صورت نامحدود بوده و‌ بر اساس دستورالعمل، قیمت هر کیلو مرغ به صورت هفتگی از سوی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران به بانک ملی اعلام می گردد.
ضمناً، پیش فروش مرغ در سر رسیدهای ۴ یا ۶ ماهه امکان پذیر می باشد و پس از طی دوره ۴ یا ۶ ماهه مندرج در قرار‌داد، مرغ تنها از طریق همان شعبه ای که پیش فروش توسط آن صورت پذیرفته به فرد متقاضی تحویل می گردد.
شایان ذکر است، قیمت پیش فروش هر کیلو مرغ برای هفته جاری برای تحویل چهار ماهه، معادل مبلغ چهل و هفت هزار (۴۷۰۰۰) ریال و برای تحویل ۶ ماهه معادل مبلغ چهل و سه هزار و پانصد(۴۳۵۰۰) ریال تعیین شده است. قیمت های مذکور بدون احتساب مالیات بر ارزش افزوده است و این مالیات در هنگام تحویل مرغ از متقاضی دریافت خواهد شد.
 
منبع: سایت خبری هفت تیر
 
نظر ۱۲
اهل دانشگاهم
 
 
 
شعر طنز
 
اهل دانشگاهم
رشته ام علافی‌ست
جیب‌هایم خالی‌ست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره
خوب می‌فهمم سهم آینده من بی‌کاریست
من نمی‌دانم که چرا می‌گویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
باید از مردم دانا ترسید
باید از قیمت دانش نالید
وبه آن‌ها فهماند
که من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم
 
* امیر پیشداد
 
شعر طنز
 
نظر ۳۷
دانلود آواز چرا شلوار من تنگه
 
ر
 
دانلود آهنگ خنده دار
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
فال ازدواج
 
فال ازدواج برای دختران مجرد
 
فروردین : انتظار به پایان رسید و بعد از سالها انتطار و فراز و نشیب و غم و غصه و اشک و نا امیدی، به زودی ازدواج می کنی و به خانه بخت می روی، اما شب عروسی هنگام صرف شام برق می رود و داماد فرار می کند.
 
 
 
اردیبهشت: کسی در این دنیا هست که هر لحظه به تو فکر می کند و بی تو زنده نیست و نفس نمی کشد و قلبش نمی زند و اگر با او تماس نگیری، به کما می رود.او به زودی به خواستگاریت میاید و تو را با اسب سفید به قصر خوشبختی ها می برد.
 
 
 
خرداد : امروز دوست مامانت بعد از سالها زنگ می زنه خونه شما و با مامانت حرف می زنه و تورو واسه پسرش خواستگاری می کنه . البته تا سه سال دیگه نمی تونید ازدواج کنید چون پسره زندانه و سه سال از حبسش مونده.
 
 
 
تیر: تو با هر کسی که ازدواج کنی یکسال نشده پست می دن و باز برمی گردی خونه بابات.
 
 
 
مرداد : تا ۴۳ روز دیگه ازدواج می کنی با پسر مورد علاقه ات و تا ۳۴۲ روز دیگه بچه دار میشین پسره اسمشو می زارین بهرام بعد از ۷۴۰ روز دیگه بچه دومت بدنیا میاد که اونم پسره اسمش می زارین شهرام و ….
 
 
 
شهریور : هر خواستگاری که واست میاد بعلت نامعلومی بعد از سه روز ناپدید میشه و دیگه خبری ازش نمیشه.
 
 
 
مهر : تا یکسال دیگه ازدواج می کنی اما شوهرت معتاد ازآب در میاد و طلاق میگیری بعد از یکسال باز ازدواج می کنی اما اون یکی هم معتاد در میاد و باز طلاق دوباره یکسال صبر می کنی و باز ازدواج می کنی در ازدواج سوم موفق میشی و پسر یک کارخونه دار میلیاردر و فوق العاده زیبا تو رو میگیره و کلی خوشبخت میشی.
 
 
 
آبان :پسری که همیشه در دانشگاه از تو جزوه می گیرد، هیچ فکری در کله اش ندارد و فقط عادت کرده از تو کمک بگیرد، نه قیافه داری، نه اخلاق. چرا این جوری فکر می کنی که باید در دوران دانشگاه ازدواج کنی؟ خلاصه بگم تا آخر عمر واست خواستگار نمیاد الکی منتظر نباش.
 
 
 
آذر:دوتا خواستگار سمج تا ۲ ماه آینده میان خواستگاریت که هر دو دیوانه وار عاشقتن و وقتی می فهمن یک خواستگار دیگه داری با هم دعواشون میشه (دعوای عشقی) و هر دو با ضربات چاقو به قلب هم می زنن و هر دو می میرن. و تو تا آخر عمرت می مونی خونه بابات!
 
 
 
دی: به زودی با نویسنده محبوبت آشنا می شوی و از تو خواستگاری می کند. اما چند ماه بعد با بهانه های مختلف از ازدواج با تو منصرف می شود. تو دلیل این عمل او را نمی فهمی، اما به زودی متوجه می شوی رمانی از او منتشر شده که شخصیت های آن بسیار شبته تو و پدر و مادر و خواهر و برادر و فامیلهایت هستند و در مقدمه کتاب هم توضیح داده که برای دستیابی به این داستان واقعی، مجبور شده به دختری زشت پیشنهاد ازدواج بدهد.
 
 
 
بهمن : امروز همه از این که به زودی ازدواج می کنی خوشحال هستند، چون از دست غرغرهایت راحت می شوند و از این به بعد شوهر بیچاره ات است که باید تو را تحمل کند.
 
 
 
اسفند : عید نوروز بعدی عروسیته و با اونی که سالها منتظرش بودی ازدواج می کنی واسه ماه عسل، با کشتی شخصی داماد میرین به یک ویلا توی یک  جزیره زیبا در اسپانیا! اما کشتی وسط راه میخوره به کوه یخ و غرق میشه! شوهرت  تو رو  سوار یه تخته میکنه و چون اون تخته تحمل وزن دوتاتون رو نداشته ، تخته رو ول میکنه و تو آب یخ میزنه و میمیره !تو هم برمیگردی خونه بابات و تا آخر عمر شوهر گیرت نمیاد!
 
 
 
طالع بینی
 
فال و طالع بینی
 
نظر ۱۸
داستانی درباره ارواح
 
 
 
داستان ارواح
 
 
 
دوستم تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد می شه!
این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠ کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمی شد.
وسط جنگل، داره شب می شه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یه کمی با موتور ور رفتم دیدم… می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می آرم! راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.
با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش. این قدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیچ کس پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!
خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صدا راه افتاد. هنوز خودم رو جمع و جور نکرده بودم که توی نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه! تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره. تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلوی چشمم.
تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده. نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.
از دور یه نوری دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که نفس کم آورده بودم. دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم روی زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم. وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو.
 
یکیشون داد زد: محمد نگاه کن! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشین رو هل می دادیم سوار ماشین ما شده بود…
 
داستان کوتاه داستان ارواح سرکاری
 
نظر ۱۹
جکستان
 
, م
 
جک تصویری
فقط یه ایرانی میتونه این طوری رانندگی کنه
 
جکستان
 
فقط ایرانی ها هستند که :
 
تو دستشویی فکر میکنند،
تو حمام اواز میخوانند،
سر کلاس میخوابند،
تو رختخواب تلفن حرف میزنند،
موقع درس خوندن بازی میکنند،
موقع تی وی دیدن فیسبوک چک میکنند،
موقع فیسبوک چک کردن غذا میخورند،
سر کار روزنامه میخوانند،
و روزهای تعطیل کار میکنند…!
 
جکستان
 
فقط خانومهای ایرانی هستن از یه هفته قبل از عروسی هی میگن چی بپوشیم؟! .. چی بپوشیم؟!
اونوقت شب عروسی رسماً هیچی نمی پوشن
 
جکستان
 
فقط یه ایرانی به بهانه پا درد از پله برقی استفاده میکنه ولی وقتی سوار پله برقی شد شروع میکنه همراه پله ها بالا و پایین رفتن!
 
جکستان
فقط یک ایرانی میتونه با بوق ماشین هم سلام کنه،هم خداحافظی،هم فحش بده و هم تشکر کنه
 
جکستان
 
فقط یه ایرانی میتونه دقیقا بره همون جایی که بزرگ نوشته (فتوکپی نداریم ) بپرسه : آقا کپی میگیرید؟…!!!
 
جک جدید جک خنده دار جکستان خنده خنده بازار
 

جای سابجکت نوشتم: به درک
به درک گر دل من غمگین است
به درک گر غم سنگین است

به درک رابطه گر خورده ترک
قطع آن هم به جهنم به درک
آنقدر دلخورم از این ایمیلم
که به این رابطه هم بی‌میلم

مرگ لیلی نت و مت را ول کن
همه را جای OK کنسل کن
OFF کن کامپیوتر را جانم
یار من باشد و ببین من ON ام

اگرت حرفی و پیغامی هست
روی کاغذ بنویس با دست
نامه یک حالت دیگر دارد
خط تو لطف مکرر دارد

خسته از Font و ز Format شده‌ام
دلخور از گردالی @ (ات) شده‌ام

کرد ریپلای به لیلی مجنون
که دلم هست از این سابجکت خون
باشه فردا تلفن خواهم کرد
هر چه گفتی که بکن خواهم کرد

زودتر پیش تو خواهم آمد
هی مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتی تو عزیزم لیلی
دیگر از من نرسد ایمیلی

نامه‌ای پست نمودم بهرت
به امیدی که سرآید قهرت

پیش فروش ۴ ماهه مرغ در بانک ملی

جک جدید

بانک مرکزی اعلام کرد به منظور کنترل بازار، طرح پیش فروش ۴ و ۶ ماهه مرغ از فردا در تمامی شعب بانک ملی در سراسر کشور آغاز می شود.
روابط عمومی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد، پیش فروش مرغ از تاریخ ۱۳۹۱/۴/۲۵ از طریق شعب بانک ملی ایران در سراسر کشور اجرا خواهد شد. طرح پیش فروش مرغ به صورت نامحدود بوده و‌ بر اساس دستورالعمل، قیمت هر کیلو مرغ به صورت هفتگی از سوی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران به بانک ملی اعلام می گردد.
ضمناً، پیش فروش مرغ در سر رسیدهای ۴ یا ۶ ماهه امکان پذیر می باشد و پس از طی دوره ۴ یا ۶ ماهه مندرج در قرار‌داد، مرغ تنها از طریق همان شعبه ای که پیش فروش توسط آن صورت پذیرفته به فرد متقاضی تحویل می گردد.
شایان ذکر است، قیمت پیش فروش هر کیلو مرغ برای هفته جاری برای تحویل چهار ماهه، معادل مبلغ چهل و هفت هزار (۴۷۰۰۰) ریال و برای تحویل ۶ ماهه معادل مبلغ چهل و سه هزار و پانصد(۴۳۵۰۰) ریال تعیین شده است. قیمت های مذکور بدون احتساب مالیات بر ارزش افزوده است و این مالیات در هنگام تحویل مرغ از متقاضی دریافت خواهد شد.

منبع: سایت خبری هفت تیر

اهل دانشگاهم

شعر طنز

اهل دانشگاهم
رشته ام علافی‌ست
جیب‌هایم خالی‌ست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره
خوب می‌فهمم سهم آینده من بی‌کاریست
من نمی‌دانم که چرا می‌گویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
باید از مردم دانا ترسید
باید از قیمت دانش نالید
وبه آن‌ها فهماند
که من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم

* امیر پیشداد

شعر طنز

دانلود آواز چرا شلوار من تنگه

دانلود آهنگ خنده دار

 

 

 

 

فال ازدواج

فال ازدواج برای دختران مجرد

فروردین : انتظار به پایان رسید و بعد از سالها انتطار و فراز و نشیب و غم و غصه و اشک و نا امیدی، به زودی ازدواج می کنی و به خانه بخت می روی، اما شب عروسی هنگام صرف شام برق می رود و داماد فرار می کند.

 

اردیبهشت: کسی در این دنیا هست که هر لحظه به تو فکر می کند و بی تو زنده نیست و نفس نمی کشد و قلبش نمی زند و اگر با او تماس نگیری، به کما می رود.او به زودی به خواستگاریت میاید و تو را با اسب سفید به قصر خوشبختی ها می برد.

 

خرداد : امروز دوست مامانت بعد از سالها زنگ می زنه خونه شما و با مامانت حرف می زنه و تورو واسه پسرش خواستگاری می کنه . البته تا سه سال دیگه نمی تونید ازدواج کنید چون پسره زندانه و سه سال از حبسش مونده.

 

تیر: تو با هر کسی که ازدواج کنی یکسال نشده پست می دن و باز برمی گردی خونه بابات.

 

مرداد : تا ۴۳ روز دیگه ازدواج می کنی با پسر مورد علاقه ات و تا ۳۴۲ روز دیگه بچه دار میشین پسره اسمشو می زارین بهرام بعد از ۷۴۰ روز دیگه بچه دومت بدنیا میاد که اونم پسره اسمش می زارین شهرام و ….

 

شهریور : هر خواستگاری که واست میاد بعلت نامعلومی بعد از سه روز ناپدید میشه و دیگه خبری ازش نمیشه.

 

مهر : تا یکسال دیگه ازدواج می کنی اما شوهرت معتاد ازآب در میاد و طلاق میگیری بعد از یکسال باز ازدواج می کنی اما اون یکی هم معتاد در میاد و باز طلاق دوباره یکسال صبر می کنی و باز ازدواج می کنی در ازدواج سوم موفق میشی و پسر یک کارخونه دار میلیاردر و فوق العاده زیبا تو رو میگیره و کلی خوشبخت میشی.

 

آبان :پسری که همیشه در دانشگاه از تو جزوه می گیرد، هیچ فکری در کله اش ندارد و فقط عادت کرده از تو کمک بگیرد، نه قیافه داری، نه اخلاق. چرا این جوری فکر می کنی که باید در دوران دانشگاه ازدواج کنی؟ خلاصه بگم تا آخر عمر واست خواستگار نمیاد الکی منتظر نباش.

 

آذر:دوتا خواستگار سمج تا ۲ ماه آینده میان خواستگاریت که هر دو دیوانه وار عاشقتن و وقتی می فهمن یک خواستگار دیگه داری با هم دعواشون میشه (دعوای عشقی) و هر دو با ضربات چاقو به قلب هم می زنن و هر دو می میرن. و تو تا آخر عمرت می مونی خونه بابات!

 

دی: به زودی با نویسنده محبوبت آشنا می شوی و از تو خواستگاری می کند. اما چند ماه بعد با بهانه های مختلف از ازدواج با تو منصرف می شود. تو دلیل این عمل او را نمی فهمی، اما به زودی متوجه می شوی رمانی از او منتشر شده که شخصیت های آن بسیار شبته تو و پدر و مادر و خواهر و برادر و فامیلهایت هستند و در مقدمه کتاب هم توضیح داده که برای دستیابی به این داستان واقعی، مجبور شده به دختری زشت پیشنهاد ازدواج بدهد.

 

بهمن : امروز همه از این که به زودی ازدواج می کنی خوشحال هستند، چون از دست غرغرهایت راحت می شوند و از این به بعد شوهر بیچاره ات است که باید تو را تحمل کند.

 

اسفند : عید نوروز بعدی عروسیته و با اونی که سالها منتظرش بودی ازدواج می کنی واسه ماه عسل، با کشتی شخصی داماد میرین به یک ویلا توی یک  جزیره زیبا در اسپانیا! اما کشتی وسط راه میخوره به کوه یخ و غرق میشه! شوهرت  تو رو  سوار یه تخته میکنه و چون اون تخته تحمل وزن دوتاتون رو نداشته ، تخته رو ول میکنه و تو آب یخ میزنه و میمیره !تو هم برمیگردی خونه بابات و تا آخر عمر شوهر گیرت نمیاد!

 

طالع بینی

فال و طالع بینی

داستانی درباره ارواح

داستان ارواح

 

دوستم تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد می شه!
این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠ کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمی شد.
وسط جنگل، داره شب می شه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یه کمی با موتور ور رفتم دیدم… می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می آرم! راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.
با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش. این قدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیچ کس پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!
خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صدا راه افتاد. هنوز خودم رو جمع و جور نکرده بودم که توی نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه! تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره. تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلوی چشمم.
تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده. نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.
از دور یه نوری دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که نفس کم آورده بودم. دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم روی زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم. وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو.

یکیشون داد زد: محمد نگاه کن! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشین رو هل می دادیم سوار ماشین ما شده بود…

داستان کوتاه داستان ارواح سرکاری

جکستان

جک تصویری
فقط یه ایرانی میتونه این طوری رانندگی کنه

جکستان

فقط ایرانی ها هستند که :

تو دستشویی فکر میکنند،
تو حمام اواز میخوانند،
سر کلاس میخوابند،
تو رختخواب تلفن حرف میزنند،
موقع درس خوندن بازی میکنند،
موقع تی وی دیدن فیسبوک چک میکنند،
موقع فیسبوک چک کردن غذا میخورند،
سر کار روزنامه میخوانند،
و روزهای تعطیل کار میکنند…!

جکستان

فقط خانومهای ایرانی هستن از یه هفته قبل از عروسی هی میگن چی بپوشیم؟! .. چی بپوشیم؟!
اونوقت شب عروسی رسماً هیچی نمی پوشن

جکستان

فقط یه ایرانی به بهانه پا درد از پله برقی استفاده میکنه ولی وقتی سوار پله برقی شد شروع میکنه همراه پله ها بالا و پایین رفتن!

جکستان
فقط یک ایرانی میتونه با بوق ماشین هم سلام کنه،هم خداحافظی،هم فحش بده و هم تشکر کنه

جکستان

فقط یه ایرانی میتونه دقیقا بره همون جایی که بزرگ نوشته (فتوکپی نداریم ) بپرسه : آقا کپی میگیرید؟…!!!

جک جدید جک خنده دار جکستان خنده خنده بازار


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,ساعت 16:22 توسط حمیدرضا| |


Power By: LoxBlog.Com